۱۳۸۸ آبان ۱۱, دوشنبه

مرگ و هستی





مرگ و هستی



قصه ما قصه درد است و اغماء ، قصه گونه های خیسیست که از ترس فرداها در پشت نقابی پژمرده مملو از حماقت پنهان شده اند . آری ، درد ما درد بودن است و نفهمیدن ، رنج ما همچنان رنج جلال و هدایت است . رنج گم شدن در زمان گذشته ، حال و آینده . رنج سرگیجگی و لولیدن در تازیانه بی رحم پست مدرنیسم .


امید به آینده از دفتر پر واژه حیات محو شد و عنوان نهیلیستی ، پاکترین فکر بشری را مغلوب کرد . سرمشق انسانها پست ترین افکار شد و روزی سه وعده در میان پوست و خون و گوشت انسان تزریق گردید و این همان توتمیست که خودمان با دستهای خودمان ساخته ایم .


کاش می دانستیم که مرگ همان آرامش ابدیست و ...





زنده باد مخالف من